سقای کربلا |
سلام بر بانوی مهربانی ها،سلام بر فاطمه الزهرا(س) سلام بر زیبا ترین جوانان بهشت،سلام بر عزیز پیغمبر حسن بن علی(ع) سلام بر تنها بازمانده مظلوم نینوا،سلام بر علی بن حسین(ع) سلام بر شکافنده ی درهای علم ،سلام بر باقر شاکر(ع) سلام بر فاضل ترین عالِمان،سلام بر صادق صابر(ع) سلام بر شیر میدان های نبرد،سلام بر سرور بهشت حمزه سید الشهدا(ع) سلام بر مهربان ترین مادر سلام بر مادر سقای کربلا حضرت ام البنین(س) سلام بر پاک ترین زنان ،سلام بر مادر شیر خدا سلام بر فاطمه بنت اسد(س) وسلام بر تمامی اهالی بقیع بقیع ،بقیع چه بگویم از کجا شروع کنم دلم را بغض گرفته دلم آرام آرام زمزمه میکند یه مدینه یه بقیعه یه امامیه که حرم نداره تا به اینجا که میرسم بغضم می شکند دلم دیگر به جای زمزمه خون میگرید . بقیع میخواستم از غریت کوچه های بنی هاشم بگویم دیدم که این تازه گوشه ای از غریت پیغمبر است خواستم از بیت الاحزان ویران شده بگویم از مسجدی که تبدیل به پارک شد ؛ از حرم های بقیع که تبدیل به خاک شد ؛ از اینکه شبهای مدینه بدون چراغ پر از نور است ؛ البته نه نور چراغی که با چشم بتوان دید بلکه نور ملائکه که هر روز تا به صبح بال پهن میکنند و زائران مزار را تا عرش می برند ، از شیعیانی که از غربت به امامشان شبیه اند و به خاطر برپایی مراسم عاشورا روانه زندان می شوند ؛ دیدم هنوز اول ماجرا هستم هنوز هیچ نگفتم ولی اینها همه در مقابل قبر مخفی فاطمه (س) هیچ است همه این بی احترامی ها باعث شده تا کور دلی به عکس نبی خدا (ص) توهین کند و اینها همه زیر سر وهابیست ، وهابی که از دین هیچ نمی داند و میکوشد تا دین را بد نما کند . دلم ناگهان فریاد زد یا محمد (ص) عجب صبری دارید فرزندان شما که پاک ترین در عالم هستند را اینگونه بی احترامی میکنند پس ندای حق جویانه مسلمانان کجا رفته است ؟ یک آن به یاد این افتادم که دشمن چقدر ذلیل است با وجود این همه بی احترامی هر روز بر تعداد کسانی که مسلمان می شوند اضافه می شود تا آن جا که محبوب ترین نام در اروپا محمد شناخته میشود ؛ قرآن را به آتش کشیدند ، چه شد ؟ تنها به خودشان ضرر زدند وگر نه از احترام به قرآن کم نشد . دشمن چه قدر بی فهم است ، هر زمان که بر اعتقادات مسلمانان دست گذاشته اعتقاد ما را شدید تر کرده ولی هنوز خودش متوجه نشده است . بقیع چه بگویم : خدا چه صبری به این خاندان داده که عزیز زهرا مهدی فاطمه (عج) با گذشت این سالها هنوز فاطمیه را تنها به صبح به سر مزار مادر احیا میکند . بقیع چه کشیدند این خاندان از دست این بشر . این را دیگر باید از کوچه های بنی هاشم پرسید آن کوچه هایی که الان دیگر اثری ازشان نمانده . وهابی چه می فهمد دین چیست او که همش در پی تخریب دین است از دین خبر ندارد وهابی دست شیطان را از پشت بسته و آن را دو قبضه کرده است . بقیع دلم برایت تنگ شده دلم دوباره زمزمه میکند : یه مدینه یه بقیعه یه امامیه که حرم نداره دوباره یاد غربت زهرا(س) یاد غربت پیغمبر (ص) یاد غربت حسن(ع) یاد مظلومیت شیعه می افتم . خدایا تو را به حق پیغمبر و اولادش نسل وهابی را از روی زمین بردار . خدایا به حق شیعیان مظلوم عربستان کاری کن به زودی زیارت عشق را با صدای بلند در قبرستان بقیع با مهدی موعود (عج) بخوانیم . امشب چرا اینقدر نورانی ست؟ شاید کسی نان می پزد شاید شاید کسی نذری پزان دارد بدجور بوی دود می آید! از کوچه تنگ بنی هاشم نزدیک باب جبرئیل انگار آری، شعاع سرکش این نور از بیت «صادق» می رسد اینبار ای وای اینجا نور؟! نه نار است انگار دارم خواب می بینم نه، مثل اینکه عین بیداری ست پروانه ای بی تاب می بینم ای کاش میمُردم، نمی دیدم اینگونه احوال امامم را شرمنده ام از اینکه می گویم تعبیرهای نا تمامم را: فرزند ابراهیم و اسماعیل بر روی آتش راه می پیمود آن آتشی که سرخی داغش بود از تبار هیزم نمرود از خاطرات کوچه، تصویری ناگاه در ذهنش تجسّم کرد اشک از کنار گونه اش بارید بغض فدک در او تلاطم کرد یاد دوشنبه آتشش می زد کوثر میان شعله ها می سوخت چشم دلش را بین آن غوغا بر مادر بی یاوری می دوخت یاد امیرالمؤمنین می کرد آن «یابنَ أم…إستَضعَفونی» را یکباره در پیش نگاهش دید مسمارهای داغ خونی را بر گریه هایش خنده می کردند بر ناله هایش هلهله، امّا… او خواند در آن حال نامطلوب چندین و چندین نافله، امّا… یک حرف در این سینه جا مانده زخم سر و پیشانی اش از چیست؟ آثار ناموزونِ خاک آلود بر چهره ی عرفانی اش از چیست؟ این کوچه تاریک است و ناهموار بی شک به روی خاک افتاده ست با دیدن این ماجرا یادِ… آن صحنه ی غمناک افتاده ست با دست های بسته و تهدید مزد رسالت را ادا کردند یک مشت نامرد خدا نشناس بی حرمتی بر هل اتی کردند موی سپیدش را نمی بینید! آه نفس هایش که می آید کف می زنید و قهقهه هرگاه آوای زهرایش که می آید این باغ و پر پر کردنش؟ هرگز آقای ما هجده بغل یاس است از مادرش حرفی نزن! خاموش بر نام زهرا سخت حسّاس است این خاندان ارثش پریشانی ست گاهی مدینه گاه در کوفه یا در حصار شصت طغیانگر یا روضه های داغ مکشوفه آقا خودش هم خوب می داند بی کربلا این شعر ویران است باید بمیرد شاعرش، وقتی حرف از لب و تشت است و دندان است . یک روز در تشتی جگر دارند یک روز در آن تشت، سر دارند یک روز سرهایی که بر دار اند یک روز بر داری قمر دارند این بیت ها قدری معطّل شد تا اینکه حرف تلّ و مقتل شد در گیر و دار قافیه، آخر شاعر درون شعر منحل شد شعر از مجید لشکری ما تا ظهور ایستاده ایم اللهم عجل لولیک الفرج
[ پنج شنبه 90/8/12 ] [ 9:36 صبح ] [ رضا یوسفی ]
|
|
[ طراحی : میهن اسکین ] [ Weblog Themes By : MihanSkin ] |